امروز هم مثل هر روز دیگر از راه رسید، اداره و میز و وسایل بازی و سکوتی که انتظار سر و صدای آوازگونه ی بچه ها را می کشد؛ امروز هم یک روز دیگر است، روزی که یاد گرفته ایم که اگر خوب و خوش می خواهیمش باید برایش تلاش کنیم نه اینکه فقط آرزویش را داشته باشیم. این را صبح از مجری رادیو پیام یاد گرفتم و دوست داشتم با دوستانم در میانش بگذارم.
راستی ظهر به دعوت خانم اکبرزاده و عمو صفری برای ناهار دعوتیم؛ با همه ی بچه های نازنین آوای امید. با مهدی، علی، مسعود و احمد و بقیه ی بزرگ مردهای کوچک گروه. در اداره ی آب های شهر باران